تو مثل دعای مادرم از ته دل می آیی …سلام و صد سلام گرم به روي چون ماهت گل پسر قند عسلم.عزيز دلم 14 اسفند ماه 18 ماهگيت تموم شد و وارد نوزدهمين ماه زندگيت شدي .روز شنبه براي پايش رشد و زدن واكسنهات به درمانگاه رفتيم اما متاسفانه پرسنل درمانگاه جلسه داشتند و دست خالي برگشتيم به خونه.اما روز يكشنبه رفتيم درمانگاه و با شلوغي زياد اونجا يكساعتي رو توي نوبت بوديم بلاخره نوبت به ما رسيد و رفتيم داخل بعد از اندازه گيري قد و وزن و دورسرت كه متاسفانه رشد قدت و دور سرت خيلي كم بود و وزنت هم كه زياد نشده بود كه هيچي نزديك هشتصد گرم هم كم كرده بودي و علتش فكر ميكنيم مرضيهاي مكرر تبهاي زياد اين چند وقته بود كه حسابي ضعيف و لاغرت كرد. خلاصه نوبت زدن واكسن شد وواكسنهات رو برات زدند و حسابي شما گريه و بيقراري كردي و اشك ريختي .بعدشم كه اومديم خونه تا فردا شبش فقط توي بغل من خوابيدي و گريه كردي جاي واكسن دستت اذيتت نميكنه خيلي ،اما پات خيلي درد ميكنه و تا نزديك سي ساعت بعد از زدن واكسن اصلا جرات تكون دادن پات و يا ايستادن روش رو نداشتي حالا راه رفتن كه پيش كشت و از طرفي تب شديد خيلي اذيتت ميكنه و خيلي پسرکم ایلیا...
ادامه مطلبما را در سایت پسرکم ایلیا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8iliya940 بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 0:23